جلسه ششم کلاس "عرفان تطبیقی" دکتر ریخته گران


بسم الله الرحمن الرحیم
همانطور که احتمالا به خاطر دارید در این جلسات بحث به مبحث Brahmavihara در آیین بودا رسیده بود، یعنی سپردن طریق قدسی در آیین بودا. و سخن به چهار مقام معنوی و روحانی رسید. که عبارت بود از Metta به زبان پالی یعنی مهر، Karuna همدردی و Mudita شاد بودن از شادی دیگران و Upekkha که یکسان دلی بود و این بحث ها گذشت.
امروز یک بحث دیگری را در آیین بودا مطرح می کنیم و تطبیق می کنیم با معارف خودمان. عنوان فنی این بحث Paticca samuppada هست. Paticca samuppadaاز حیث لفظ یعنی برآمدن و سر زدن مشروط چیزی از چیز دیگر. به بیان دیگر یعنی وابستگی متقابل چیزها در عالم. این که چیزهای عالم به هم ارتباط دارند، نحوی ارتباط مشروط و پیوستگی چیزهای عالم را به هم وصل کرده؛ به طوری که می توان کل عالم را یک شبکه یا زنجیرۀ به هم پیوسته تصور کنیم.
که اگر یک ذره را برگیری از جای خلل یابد همه عالم سراپای
همه عالم یک شبکه به هم پیوسته ای از روابط متقابل است. یعنی هر چیزی به چیز دیگر مشروط است، در این عالم. این عبارت را با توجه به بحثی که عرض کردم می توان به زنجیره علّی هم ترجمه کرد، یعنی این عالم گویی یک زنجیره ای است از علتها، علّت و معلولها که هر چیزی را در این عالم به چیز دیگر پیوند می دهد. بنابراین بار تکرار کنیم بر اساس این اصطلاح ما باید کل عالم را یک شبکه ای بگیریم که هر جزئش به جزء دیگر ارتباط دارد، یعنی هیچ جزیی از اجزای عالم نیست که جدا باشد، منفصل باشد، و مستقل باشد. یعنی یک شبکه عامی از علّیت بر کل عالم حاکم است. علّیت یعنی چه؟ یعنی این که چیزی موجب پیدایش چیز دیگری بشود. آن چیزی که موجب پیدایش می شود می گویند علت، آن چیزی که از آن پیدایش پدید می آید می گویند معلول. رابطه میان این دو را می گویند رابطه علّیت. پس یک همچین شبکه ای از روابط علی در کل عالم هست و نه فقط در میان چیزهای طبیعی، حتی چیزهای غیر طبیعی یعنی مسائل روحی، روانی، معنوی؛ بین آنها هم این رابطه علّیت برقرار است. پس این عالم یک شبکه است، یک زنجیره است. عالم به این نظام بسته به هم بر پاست. از طرفی این شبکه عالم را بر پا داشته، از طرفی موجب اسارت ما شده، یعنی ما در این شبکه گرفتار شدیم. اگر عالم یک شبکه ای از روابط به هم پیوسته است که این "الف" "ب" را پدید می آورد "ب" "پ" را پدید می آورد، "پ" "ت" را پدید می آورد و این آخر ندارد و هر چیزی از اجزای عالم مشروطاً به هم وابسته است طوری که کل عالم یک شبکه ای از بستگی ها و به هم بستگی هاست، خوب این در حال آن شبکه ای است که ما را گرفتار کرده. ما در این شبکه گرفتاریم. شبکه ای از زنجیره علّیت شبکه ای از روابط مشروط که ما را گرفتار کرده.
برای این که این مطلب روشنتر بشود ما از این کتاب چند سطری را می خوانیم، می گوید که: اشیاء در تغییر و تبدیلند و به مثابه جریان آب هستند. استمرار هر شیئی در واقع تسلسل حادثات مشابهی است، که پی در پی تکرار می شوند. و مفهوم ثبات و وحدت توهمی بیش نیست و چون این تسلسل پیوسته است، همین مطلبی است که عرض کردیم، مراد همین شبکه به هم پیوسته ای است که ما می گوییم عالم؛ جریان دنیا یک سیرورت پیوسته و یک انهدام مستمر است. پیدایش و ظهور عناصر در کیش بودا فقط به فعلیت در آمدن معلول از علت نبوده است. این پیدایش هنگامی تحقّق می پذیرد که شرایطی چند وجود داشته باشد، به عنوان مثال در پیدایش های متوالی شعله شمع، که چندین بار این را عرض کردیم که عالم چون شعله شمعی است که بر می افروزد و هر لحظه تجدید می شود و حالا آن مثال را در نظر بگیرید؛ در پیدایشهای متوالی شعله شمعی که پیوسته و یک پارچه به نظر می رسد، پیدایش هنگامی به وقوع می پیوندد که شرایطی چند از قبیل سوخت و فتیله موجود باشد و چون تسلسل آغاز گردد تا آن هنگام ادامه خواهد داشت که یکی از شرایط مقتضی از کار باز نایستد. و منقضی نشود و به همین جهت پیدایش مظاهر را علّیت متّکی بر شرایط چند یعنی همان چیزی که اول گفتیم Pratītyasamutpāda به سانسکریت و Paticca samuppada تلفظ پالی بود، به هر حال معنی علیت متکی بر شرایطی چند یا به عبارت دیگر پیدایش ترکیبی عناصر یا به تعبیری که ما بکار بردیم مشروط بودن هر چیزی در این عالم به چیز دیگر است.
این معنی را واقعا اگر یک قدری بیشتر توضیح بدهیم شاید بد نباشد. امروزه بیولوژی، گیاه شناسی، این چیزها مباحث مربوط به اکولوژی خیلی چیزها را روشن کرده است. مثلا معلوم شده که فرض کنید فلان ماهی در قعر اقیانوسها از فلان گیاه اقیانوسی استفاده میکند و پیدایش آن گیاه در اثر فلان ماده ای است که در دسترس آن گیاه است و پیدایش آن ماده بر اثر وجود فلان ویروسی است که در ته اقیانوس است. خوب، این یعنی چه؟ یعنی اگر آن ویروس در آنجا نباشد، آن ماده پدید نمی آید؛ علیت را التفات کنید، این مشروط بودن چیزها را التفات کنید. یعنی آن ماده پدید نمی آید، آن ماده که پدید نمی آید آن گیاه پدید نمی آید، آن گیاه که پدید نمی آید آن ماهی از آن گیاه استفاده نمی کند. آن ماهی که استفاده نکند و نابود بشود تیره های دیگر جانوران دریایی که از آن ماهی می خورند، آنها نابود می شوند، آنها که نابود ... خلاصه ببینید یک ویروس را ما از وسط برداشتیم چه تغییراتی پیش آمد. این است که می گوید که:
اگر یک ذره را برگیری از جای خلل یابد همه عالم سراپای
یعنی همۀ عالم مثل یک زنجیره به هم پیوسته است. و ما در این زنجیره گرفتاریم. ما در دل این شبکه شبکه به هم پیوستگی ها گرفتاریم. باز هم تا منتقل بشویم به بخش دیگر بحث، بد نیست که از گلشن راز هم چند بیتی را خدمتتان تقدیم کنم، می فرماید که:
جهان را سر به سر آیینهای دان به هر یک ذره در صد مهر تابان
اگر یک قطره را دل بر شکافی برون آید از آن صد بحر صافی
به هر جزوی ز خاک ار بنگری راست هزاران آدم اندر وی هویداست
به اعضا پشهای همچند فیل است در اسما قطرهای مانند نیل است
درون حبهای صد خرمن آمد جهانی در دل یک ارزن آمد
به پر پشهای در جای جانی درون نقطهٔ چشم آسمانی
بدان خردی که آمد حبهٔ دل خداوند دو عالم راست منزل
در او در جمع گشته هر دو عالم گهی ابلیس گردد گاه آدم
ببین عالم همه در هم سرشته ملک در دیو و دیو اندر فرشته
همه با هم به هم چون دانه و بر ز کافر مؤمن و مؤمن ز کافر
به هم جمع آمده در نقطهٔ حال همه دور زمان روز و مه و سال
ازل عین ابد افتاد با هم نزول عیسی و ایجاد آدم
ز هر یک نقطه زین دور مسلسل هزاران شکل میگردد مشکل
ز هر یک نقطه دوری گشته دایر هم او مرکز هم او در دور سایر
اگر یک ذره را برگیری از جای خلل یابد همه عالم سراپای
همه سرگشته و یک جزو از ایشان برون ننهاده پای از حد امکان
تعین هر یکی را کرده محبوس به جزویت ز کلی گشته مایوس
تو گویی دائما در سیر و حبسند که پیوسته میان خلع و لبسند
همه در جنبش و دائم در آرام نه آغاز یکی پییدا نه انجام
همه از ذات خود پیوسته آگاه وز آنجا راه برده تا به درگاه
به زیر پردهٔ هر ذره پنهان جمال جانفزای روی جانان
این در واقع زنجیره کلی که کل عالم است. این شبکه به هم پیوستگی ها که همه عالم است. این چیزی که در تعبیر فنی می گویند Paticca samuppada این علّیت این بستگی گفته اند که این مثل یک چرخ دوازده پره است، دوازده پره داره. یعنی کل این شبکه عظیم عالم با این پیوستگی هایش همچون یک چرخ دوازده پره ای است. ما بنا نداریم حالا وقت شما را بگیریم و این چرخ دوازده پره را توضیح بدهیم، ولیکن مختصرا عرض کنم که اولین پره این چرخ نادانی است، جهل است؛ یعنی همه چیز از این شبکه که می گردد به جهل می گردد. خیلی عجیب است « استن این عالم ای جان غفلت است».
اولینش جهل است و جهل در حقیقت ندانستن آن چهار حقیقت عالیست که ما در اوایل بحث عرض می کردیم. ندانستن راه نجات است. ندانستن این است که: "رنج و گرفتاری از چه پدید می آید؟" ندانستن این است که: "راه برون شد رنج چیست؟" و در یک کلام، "ندانستن راه نجات است". آنوقت از جهل و نادانیست که بذر انگیزه ها و نیتهای اعمال پدید می آید. آن چیزی که در آیین بودا به آن می گویند Samskara و در واقع کَرْمَه پدید می آید، خواهندگی پدید می آید. این نیتها و انگیزه ها میتواند خوب باشد یا بد باشد، بعد از آن دانستگی پدید می آید و بهتر است که از خود متن بخوانیم و سخن را کم کم به پایان ببریم. می گوید که: از نادانی، (همون جهل) کارما سازها یعنی Samskara بر می خیزد که همانا خواهندگی کردار است. از این خواهندگی، دانستگی برمی خیزد. و این دانستگی همان است که بودا دربارۀ آن گفته: اگر دانستگی به رحم مادر نمی رفت آیا نام و شکل بوجود می آمد؟ نام و شکل Namarupa همون تعیّن فردیست.
یعنی بر اثر، (اینجای بحث به نظرم هم ظریف است هم قسمت مهم بحث است) جهل است که نخواستن به خواستن مبدل می شود. خواهندگی پدید می آید، کَرْمَه پدید می آید؛ انگیزه و خواننده به عمل پدید می آید و در نتیجه این خواهندگی است که دانستگی پدید می آید، شخص بین خودش و غیر خودش تمیز می گذارد، فاصله میگذارد و در یک کلام توهم "من" پدید می آید. شخص می گوید "من"، خودش را "من" می پندارد، پس من در نتیجه همان نادانیست که به خواهندگی به کارما مبدل میشود، آن به دانستگی و آن سرانجام به تعیین فردی که از آن تعبیر می کنند به Namarupa. اما به این عبارت التفات کنید که آمده است که در کتبی که مربوط به آیین اولیه بوداست، و به زبان پالی نوشته شده. چیزهایی را که آمیزش آنها با یکدیگر رهرو را به این پندار می کشاند که او دارای شخصیت فردی یا خود فردیست در پنج دسته آورده اند. بنا بر اختصار است، من کوتاه عرض می کنم. اینها را می گویند Skanda اینها در واقع چیزهایی است که توهّم من را برای ما ایجاد می کند.
من فکر می کنم این بحث را به بعد واگذار کنیم و برگردیم به عالم، به معنایی که گفتیم یک شبکه ای است از پیوستگی ها و ما در این شبکه گرفتاریم این شبکه روابط به هم پیوسته از طرفی عالم را برپا می دارند و از طرفی ما را گرفتار می کنند. ما در این زنجیره گرفتاریم در عالم فلسفه، فلسفه غربی از این معنا تعبیر می کنند به Determinism در واقع می گویند همه عالم Determine است یعنی اینکه موجب است همه عالم تعیین یافته و هر چیزی در یک شبکه ای از روابط گرفتار است. چون هر چیزی در این شبکۀ از روابط گرفتار است پس مشروطه و آمیخته است، چنان که می گوید:
چند گویی این و آن و آن و این بنگر آخر این و آن آمیخته
اینی که جدا از آن باشد، آنی که جدا از این باشد نیست در عالم؛ بنگر آخر این و آن آمیخته. آمیخته است، هر چیزی در این عالم آمیخته است و مشروطه و ناپاینده است و چون چنین است دستخوش رنج است و چون ناپاینده است و دوام ندارد، بقا ندارد، نیست است و نابود، در حقیقت خودی ندارد. این تعیین فردی که ما به هر چیزی نسبت میدهیم حاصل توهم است.
چون موجودات عالم چنیند به نهایت درجه از نیروانا دورند. چون نیروانا آن ساحتی است که آمیخته است، نیروانا آن ساحتیست که ساحت نجات از این شبکه است از این گرفتاری؛ این است که متن می گوید: که در جهان تنها یک چیز هست که نیامیخته یا نامشروط است و آن نیروانا است. فقط با نیرواناست که می توان از این زنجیره در آمد. نیروانا نشانه های سه گانه فوق را یعنی نمایان شدن و از میان رفتن و دگرگون شدن را ندارد، بانتیجه نیروانا از دایره وجود و از علت و معلول آزاد است. اگر رهروی با روگرداندن از کالبد از احساس از ادراک از حالات جان و از دانستگی آزاد شود، سزد او را رهروی بخوانیم اینجا در همین جهان به نیروانا رسیده است.
بنابراین، این عالم شبکه ای است که ما را گرفتار کرده؛ هر چیزی در این عالم مشروط است و به هم پیوسته است و نجات در نیروانا است. این است که به تعبیری که ما در معارف خودمان داریم سلسله ای از روابط سبب و مسبَّب در واقع همه عالم را گرفته، ما در میان این زنجیره علیت گرفتاریم. ختم کنیم به ابیاتی که از مثنوی انتخاب کردیم و همه مطلب را ایشان اینطور توضیح می دهد که:
چشم بر اسباب از چه دوختیم گر ز خوشچشمان کرشم آموختیم
هست بر اسباب اسبابی دگر در سبب منگر در آن افکن نظر
انبیا در قطع اسباب آمدند معجزات خویش بر کیوان زدند
بیسبب مر بحر را بشکافتند بی زراعت چاش گندم یافتند
- چرا ما خودمان را به اسباب مشغول کردیم؟ اسباب یعنی چه؟ یعنی همان علیت ها. یعنی همان روابط مشروطی که بین هر چیزی در این شبکه عالم هست. که هر چیزی به چیز دیگر پیوند دارد. و هیچ چیز جدا از این شبکه و زنجیره نیست. چرا ما چشم بر این اسباب دوختیم؟
- انبیا آمدند که این زنجیر را بردارند همین زنجیری که گفتیم همین زنجیر مشروط همین شبکه ای که عرض کردیم که هر چیزی در این عالم به هم پیوسته است.
یا جای دیگر که می فرماید که:
ما نه مرغان هوا نه خانگی دانهی ما دانهی بیدانگی
زان فراخ آمد چنین روزی ما که دریدن شد عبا دوزی ما
ما آمدیم که با دریدن عبا دوزی کنیم، آخر چطور ممکن است یک خیاط عبادوز از راه دریدن، نه دوختن؛ عبا دوزی کند؟ یعنی ما آمدیم که این زنجیر را پاره کنیم. این زنجیری که همه هستی ماست این زنجیری همه عالم است، این زنجیری که گفتیم هیچ چیز بیرون این زنجیر نیست. ما آمدیم راه برونشد را نشان بدهیم.
ریگها هم آرد شد از سعیشان پشم بز ابریشم آمد کشکشان
جمله قرآن هست در قطع سبب عز درویش و هلاک بولهب
مرغ بابیلی دو سه سنگ افکند لشکر زفت حبش را بشکند
همچنین ز آغاز قرآن تا تمام رفض اسبابست و علت والسلام
همه قرآن برای این است که این زنجیر بردارد. این زنجیر علت اسباب، این شبکه ای که همه عالم است.
کشف این نه از عقل کارافزا شود بندگی کن تا ترا پیدا شود
بند معقولات آمد فلسفی شهسوار عقل عقل آمد صفی
در جای دیگر فرموده است که:
سنگ بر آهن زنی بیرون جهد هم به امر حق قدم بیرون نهد
آهن و سنگ ستم بر هم مزن کین دو میزایند همچون مرد و زن
سنگ و آهن خود سبب آمد ولیک تو به بالاتر نگر ای مرد نیک
کین سبب را آن سبب آورد پیش بیسبب کی شد سبب هرگز ز خویش
و آن سببها کانبیا را رهبر است آن سببها زین سببها برتراست
آنها دیگر گرفتار این زنجیره اسباب نیستند، که کارهایشان را از طریق این اسباب فقط انجام بدهند.
این سبب را آن سبب عامل کند باز گاهی بی بر و عاطل کند
این سبب را محرم آمد عقلها و آن سببها راست محرم انبیا
این سبب چه بود بتازی گو رسن اندرین چه این رسن آمد بفن
گردش چرخه رسن را علتست چرخه گردان را ندیدن زلتست
درست است که آن چرخه چاه، طناب چاه را می گرداند و علت است، اما چرخه گردان را ندیدن گمراهی است و زلت است.
این رسنهای سببها در جهان هان و هان زین چرخ سرگردان مدان
تا نمانی صفر و سرگردان چو چرخ تا نسوزی تو ز بیمغزی چو مرخ
باد آتش میشود از امر حق هر دو سرمست آمدند از خمر حق
آب حلم و آتش خشم ای پسر هم ز حق بینی چو بگشایی بصر
گر نبودی واقف از حق جان باد فرق کی کردی میان قوم عاد
و بالاخره این بخش را که باز هم از مثنوی انتخاب کردیم به عنوان قسمت آخر عرض کنیم که:
سنتی بنهاد و اسباب و طرق طالبان را زیر این ازرق تتق
بیشتر احوال بر سنت رود گاه قدرت خارق سنت شود
سنت و عادت نهاده با مزه باز کرده خرق عادت معجزه
بیسبب گر عز به ما موصول نیست قدرت از عزل سبب معزول نیست
یک وقتی هم می تواند همه اسباب را معزول کند و دیگر سببها آن نباشند که هستند.
ای گرفتار سبب بیرون مپر لیک عزل آن مسبب ظن مبر
هر چه خواهد آن مسبب آورد قدرت مطلق سببها بر درد
لیک اغلب بر سبب راند نفاذ تا بداند طالبی جستن مراد
چون سبب نبود چه ره جوید مرید پس سبب در راه میباید بدید
این سببها بر نظرها پردههاست که نه هر دیدار صنعش را سزاست
دیدهای باید سبب سوراخ کن تا حجب را بر کند از بیخ و بن
تا مسبب بیند اندر لامکان هرزه داند جهد و اکساب و دکان
از مسبب میرسد هر خیر و شر نیست اسباب و وسایط ای پدر
جز خیالی منعقد بر شاهراه تا بماند دور غفلت چند گاه
- ای گرفتار این زنجیره، ای گرفتار این روابط مشروط ای گرفتار سبب.
این همه اسباب، این همه سبب این همه زنجیره هایی که گفتیم.
از مسبب میرسد هر خیر و شر نیست اسباب و وسایط ای پدر
جز خیالی منعقد بر شاهراه تا بماند دور غفلت چند گاه
بالاخره خیال باید بر جا باشد، استن این عالم باید بر جا باشد که «استن این عالم ای جان غفلت است». بنابراین، این سبب هم برجاست. و بالاخره به تعبیری که بودا فرموده راه برونشد از این زنجیره اسباب این است که به نیروانا دربیاییم، خاموش بشویم، آنجا برویم که دیگر صولت و هیمن است این اسباب و این عالمی که هر چیزش به چیز دیگر مشروط است، این شبکه عظیم پایان گرفته باشد. اما در عرفان اسلامی هیچ راهی را نشان نمی دهند مگر راه عشق، عشق است که ما را از این شبکه بیرون می کند.
بی غرض نبود به گردش در جهان غیر جسم و غیر جان عاشقان
یعنی غیر از عشاق همه در افتاده در این زنجیرند، همه گرفتار این زنجیرند و همه به بیانی دارند لِه می شوند زیر این زنجیر بجز عشاق عالم که از این زنجیر بیرونند و:
گر عشق نبودی و غم عشق نبودی چندین سخن نغز که گفتی که شنودی
گر باد نبودی که سر زلف ربودی رخساره ی معشوق به عاشق که نمودی
***************************************
والسلام علیکم و رحمة الله
***************************************
صفحه فیس بوک کلاس دکتر ریخته گران
facebookصفحه فیس بوک کلاس دکتر صابری
facebook خبرنامه ایمیلی کلاس
Gmail
